آن روز خداوند شاهد بود پیوند دوستی من با تو با دستهایی به رنگ امید که برایم محبت
را به ارمغان آورد و من با نیت دوستی وضوی آرزو ساختم وسجاده امید را با صفا و صمیمیت
تو پهن کردم آن روز توی قابی رنگ پریده چشمانم را از انتظاری که برای آن نقش بسته بود ی
ترک کرد و طرح زندگی را در آن جای دادی و حال من بزرگترین گنجینه دنیا را دارم و آن گوهر
نایاب کمتر در دوستی ها یافت می شود هنگامی که تو را دیدم پیدا بود که از قبیله دیگری هستی
و از قبیله عشق دیدگانت را در خورشید ونگاهت را در ماه خواندم و اینک تنها کسی که این چنین
در قلبم جای دارد فقط تو هستی
نظرات شما عزیزان:
|